ع. کمالی

بیچاره فرهنگ بی صاحب، هر طرفش را که نگاه می کنی دمی ازش بیرون زده، به فلان رییس حوزه نگاه می کنی می بینی به دنبال عضویت در فلان شورا و بهمان هیئت مدیره و بیسار مدیریت است کانهو فقط او کار فرهنگی بلد است و باید پایش در همه جا باشد و مابقی سواد خواندن و نوشتن هم ندارند. ته کارش را هم که نگاه می کنی می بینی اندر خم دستیابی به تابلوی جریان ساز فرهنگی است که بعد از گذشت چند روز از طوفان الاقصی، برای محض رضای خدا هم که شده یک طرح فرهنگی و یا یک بازخورد فرهنگی و یا حتی بازتاب سخنان مقام معظم رهبری در این خصوص و یا حتی در حد همین جمله که مشت محکمی می کوبیم به دهان اسراییل در شهر برپا کنند که بالاخره نشان دهند جریان فرهنگی شهر هم زنده است.
از آن تابلو نگویم که دلمان خون است و مقال دیگر می خواهد اما فقط همین بس که خدا پدرتان را بیامرزد تفاوت دیوار نگاره با یک تابلوی بزرگ حجیم این است که جریان فرهنگی در شهر درست کند مثل همان که ازش تقلید کردید یعنی تهران، همین که شب طوفان الاقصی شروع شد صبح دیوار نگاره تغییر کرد، این یعنی اعلام موضع و جریان سازی، حالا یکم بخوابید انشاله که در آینده دور که خیلی هم نزدیک نیست، موضعی در این خصوص خواهید گرفت.
آن معاون فرهنگی را هم که فرهنگ را با ف دسته دار می نویسد و وسط را خیلی دوست دارد نه راست است و نه چپ و سودای رسیدن به بالا بالا ها را دارد، ظرفیت اش به اندازه یک استکان کمر باریک قجری است که آبی به اندازه سد کرج بر روی آن ریخته اند. دلمان از دست این و امثال این ها خون است که هر چه بگوییم کم گفته ایم، دلمان خون است از این هایی که نشسته اند و فقط صدایشان را برای مردم کلفت می کنند که شما ها حق ندارید به کارمند دولت حرف بزنید، برادر من مراقب باش شما ولی نعمت مردم نیستید که صدایتان را در غبغب می اندازید و کانهو خیال برتان داشته شده اید صدر اعظم کاخ هووخشتره !
شما اگر بلد بودید که درست روز بعد از طوفان الاقصی به تبلیغ اسطوره های غربی نمی پرداختید، بگذارید زبانمان لال باقی بماند و شما هم چند صباحی که در میز صدر اعظمی تان نشسته خوش!
آن یکی رییس سازمان را هم در شهر می تواند بخش های اعظمی از حوزه فرهنگ بصری را گسترش دهد، عمران خوانده و برای خالی نبودن عریضه و حرفی برای گفتن داشتن یک تابلویی مقابل سازمان اش در حمایت از مردم غزه زده که …
بماند از اینکه بدنه کارشناسی آن سازمان فقط به دنبال گسترش فرهنگ زرتشتی و آریاگرایی است و کک به طنبان هیچ کس هم نمی افتد که فرهنگ آریایی گرایی و زرتشتی گرایی در این شهر چند سال است که ریشه به تیشه فرهنگ زده است. بماند از اینکه پشت پرده هم این بدنه کارشناسی به ترویج و تبلیغ فرهنگ پلهوی هم می پردازد و در کنارش از برخی از منابع داخلی سازمان تعذیه می شود، خدا کند که شایعه باشد و این حرفها و این شنیده ها همه دروغ!
آن یکی رییس سازمان هم بگذریم که هوش هیجانی اش بیشتر از هوش عقلانی اش است. تلاشش را می کند که کاری انجام دهد، اما فقط بر روی کاغذ.
از اعضای شورای شهر هم نگویم برایتان که هر کدامشان که مدعی فرهنگ و فرهنگسازی و بلد بودن فرهنگ و شناخت رسانه هستند، یا دنبال گماشتن این و آن در این اداره و آن منطقه هستند یا اینکه به دنبال خرده فرمایشات خانوادگی اشان آنقدر که صدای رییس دادگستری را هم در آورده اند و باعث هشدار شدید الحن قاضی القضات استان شده اند. خدا به خیر کند!
البته اگر زورشان به شهردار نرسد که کارهایشان را انجام دهد، می روند زیر یه خم شهردار و همه گزینه ها را روی میز می گذارند که یکی اش هم استیضاح است، با بچه های تهران صحبت می کنند که فرش قرمز برایتان پهن کرده ایم پا بشوید و بیایید! بیچاره تر بچه های تهران که حرفهای این ها را باور می کنند و بیچاره تر فرهنگ که دست این ها افتاده است.
الغرض خواستیم امروز گوشه ای از مدیران فرهنگی شهر را به نمایش بگذاریم و دلمان آرام گیرد از این همه تلاش خستگی ناپذیر که پایانی ندارد! بیچاره فرهنگ بی صاحب.
آخ امان ازاین قران که پیش پیش همه چیز را گفته است:
وَإِذَا لَقُوا الَّذِينَ آمَنُوا قَالُوا آمَنَّا وَإِذَا خَلَوْا إِلَى شَيَاطِينِهِمْ قَالُوا إِنَّا مَعَكُمْ إِنَّمَا نَحْنُ مُسْتَهْزِئُونَ (آیه ۱۴ سوره بقره)
فارسی اش را هم می آورم باشد برای عبرت همه
«و چون به اهل ایمان برسند گویند: ما ایمان آوردیم؛ و وقتی با شیاطین خود خلوت کنند گویند: ما با شماییم، جز این نیست که (مؤمنان را) مسخره می‌کنیم.»