اختیار گیسوان
اختیار گیسوان
ماهیتِ کشف حجاب در جامعه امروز در پستوی خواب خرگوشی متولیان فرهنگی من بی حجابی می کنم؛ چه باک! اختیار گیسوان خود را دارم

به نام خدا
ماهیتِ کشف حجاب در جامعه امروز در پستوی خواب خرگوشی متولیان فرهنگی
من بی حجابی می کنم؛ چه باک! اختیار گیسوان خود را دارم
یک: بنی آدم اعضاء یک پیکرند. خوش بختی امری جمعی است، آنچنان که نگون بختی. می خواهم از دختران سرزمین ام درخواست کنم به طور واضح درخواست خود را از قلدری ها و تازاندن های دنیای بی حجابی و بی عفتی بنویسند و روایت کنند. می خواهم از متولیان فرهنگی که در برابر این موج نامیمون بی عفتی در جامعه سکوت نکنند. سخت است می دانم. زمان می طلبد می دانم. اما این سکوت و این بی تفاوتی، منجر به غرق شدن تمامی افرادی می شود که در یک کشتی در کنار یکدیگر نشسته ایم و مگر نه این است که بنی آدم اعضاء یک پیکرند. بیاییم برای یک بار هم که شده است حافظ جمعی گذشته تاریخی و هویتی ایرانی بودن خویش را دست کم نگیریم.
دو: « اختیار گیسوان خودم را دارم!» این جمله عامیانه بسیاری از دختران و زنانی است که این روزها، صورت ظاهری سبک زندگی اسلامی و ایرانی را به خیال خویش تغییر داده اند. آنان در خیابان ها، پیاده روها و پاساژها با گیسوانی آشفته در خیال باد جولان می دهند. گویا این برای آنان یک دستاورد است. نامش را آزادی می گذارند. رهایی جسم در برابر دیدگان همگان.
گویی این حقیقت را فراموش کرده اند که برهنگی در فرهنگ بشر از ابتدای شایسته بردگان بوده است نه نجیبان و فرهیختگان. در مجال بحث و نظر در خصوص این فرهنگ برهنگی خود و دیگران را شایسته بحث و دیالوگ نمی دانند و درد عظیم همین جا است که آنان نه گوشی برای شنیدن دارند و نه حرفی برای گفتن.
این مواجهات در ذهن دختران معصومی که هنوز معنای تبرّج را درک نمی کنند حک می شود. از طرف دیگر بعضی مسئولان و متولیان امر نیز گویا مترصد فرصتی هستند برای آنکه از این موج جریان نابهنجار به بهانه « کار فرهنگی» شانه خالی کنند. مصداق آن نیز لوایح حجاب و امر فرهنگی حجاب است که در بن بست تفکری آنان دست و پا می زند.
این نخستین بار نیست که هجمه بی حجابی در جامعه ایران رخنه می کند. عرصه رقابت فرهنگ عامه پسند پوشش مصرفی در دنیایی که مدرنیته نام گرفته است هنجارها و ارزش ها را به سمت و سوی مصرفی شدن پیش می برد و « زن» چه کالای گزافی برای سردمداران نظام های سرمایه داری است.
عرصه رقابت زنان با مردان در حوزه بدن بی معنااست چرا که هر عقل سلیمی می داند که برنده این میدان کیست. از طرف دیگر سود و منفعت حاصل از این بزم رقصان خودنمایی ها و تبرج نمایی ها، همان نظام های سرمایه داری است که با درک جامعه شناسی بدن حداکثر استفاده را از این دل آشوبه میدان ظهور رقابتی زنان می برند.
سه: قلدری روابط فرادست و فرودست. زن بودن و مرد نبودن. استثمار، نابرابری، اثبات، کنارکشیدن، بی تفاوت شدن، خشمگین شدن، مستأصل شدن و تا برآمدن ققنوس زیرخاکستر، نگران دختران سرزمین ام بودن.
برای نوشتن همین چند واژه در کنار یکدیگر بارها به خودم نهیب زدم که این متغییرهای میانجی را بیاورم یا نه. کدام را پسین و کدام را واپسین بگذارم. اما دیدم چه اهمیتی دارد، این ها متغییرهای وابسته، میانجی و مستقبل روزگاری است که عفاف و حجاب فارغ از بودجه ها و هزینه ها و شعارها از روی میز متولیان امرفرهنگی به جریان ناخوشایند اجتماعی با عناوین اعتراضی مبدل شده است. به راستی اگر هزینه کرد بودجه های تخصیصی برای تبیین فرهنگ حجاب و عفاف در جامعه به درستی صرف می شد، جامعه امروز با این میزان هجمه از بی عفتی روبه رو می شد؟!
متولیان فرهنگی با ابزار تأسف می توانند وجدان خود را راضی کنند یا در قامتی بالاتر، دختران و زنانی را که با بدن نمایی، سبک زندگی ایرانی را هدف گرفته اند را سرزنش و ملامت کنند. عمر این خواب خرگوشی به سرانجام می رسد و آنچه باقی خواهد ماند انگشت حسرت و ندامت است.

  • نویسنده : مهدیه دانایی